موضوع کتاب دربارهی چیه؟ میفهمی که تنهایی دقیقا چیه و چطور روی احساسات و عواطف و سلامتی تو تاثیر میذاره
ترس از تنهایی یکی از رایجترین ترسهای آدماست. هیچکدوم از ما دلمون نمیخواد توی تنهایی بمیریم. اصلا خیلی سخته بخوایم در مورد همچین موضوعی حرف بزنیم. احساس تنهایی، چیزیه که همهی آدما به نوعی اون رو تجربه میکنن و بااینحال شاید هرگز دربارهش با کسی صحبت نکنن؛ اما واقعیت زندگی ما اینه که هر جا انسان هست، تنهایی هم هست. اگه چرخی توی رسانهها بزنی یا مثلا توی گوگل سرچ کنی، میبینی که به تنهایی بهعنوان یه اپیدمی، بهطور وسیعی پرداخته شده. هرچند به اعتقاد من معنیش این نیست که تنهایی بیشتر از قبل شده باشه.
از طرفی چه توی ادبیات و چه شعرها و موسیقیها دربارهی «احساس تنهایی» زیاد میشنویم. مثل مونداگ، شاعر بیخانمان نیویورکی که روی راهپلهای وسط شلوغیهای منهتن، شعر اندوهناک و خردکنندهی «تنهایی و دیگر هیچ» رو سرود که میگه: «اینجا هیچ نیست جز تنهایی برای من… تنهایی برای من… تنهایی.»
دلیلی که برای این مسئله وجود داره، اینه که تنهایی بیشتر بهعنوان یه چیز منفی و ناخوشایند دیده میشه. درحالیکه تنهایی هم تقریبا مثل سایر واژهها یه واژهی بیگناهه. این ما هستیم که بار منفی زیادی بهش دادیم؛ وگرنه جنبههای مثبت و منفی رو با هم داره. وقتی با واژهی تنهایی مواجه میشیم، احتمالا با یه دوگانگی روبهرو هستیم. یه وجه منفیش که برامون دردناکه و حس شرم و جدایی از دیگران رو تداعی میکنه و یه وجه مثبت که بهمون فرصتی میده تا به درک و دریافتهای مهمی از خودمون برسیم. شاید وجه مثبتش رو بشه توی این جمله از ماریا ریلکه دید: «تنهاییات را دوست بدار و با مرثیهای خوش الحان دردش را تاب بیاور.»
من یعنی لارس اسونسن توی این کتاب میخوام تو رو با جنبههایی از تنهایی آشنا کنم که شاید قبلا هیچوقت با اونا روبهرو نشدی و بهشون فکر نکردی. میخوام با من همراه بشی تا با تنهایی و حقیقت اون روبهرو بشیم و بهتر بشناسیمش. ببینیم اصلا چیه و چه تاثیری روی کیفیت زندگی ما میذاره. بفهمیم این احساس تنهایی که یکی از انسانیترین و درعینحال پیچیدهترین احساساته، با خود تنهایی فرق داره یا یکیه. تنهایی، چیزیه که بهطور معناداری ما رو از بقیه جدا نگه میداره و اگه مزمن باشه، ما رو از خودمون هم جدا میکنه و میتونه خطری برای کل زندگی ما باشه؛ چون ما برای شناخت و رشد بخشهایی از خودمون به وجود دیگران نیاز داریم. همونطور که استاندال میگه: «در خلوت و انزوا به هر چیزی میتوان دست پیدا کرد، الا شخصیت.» انگار ما آدم یا موجودی هستیم که در خلوت نمیتونیم به «انسان» تبدیل بشیم.
توی کتاب «فلسفهی تنهایی» من آخرین تحقیقات فلسفی، اجتماعی و روانشناسی رو بههم گره زدم و انواع تنهایی رو بررسی کردم و در مورد ویژگیهای آدمای تنها یه چیزایی گفتم. همینطور سعی کردم بهت نشون بدم که تنهایی چطور روی کیفیت زندگی تو اثر میذاره و اساسا کجاها اثرش مثبته و کجاها منفی. اینم اضافه کنم که برای هر مثال و تحقیق و حرفی که آوردم، از منابع قابل اعتماد و معتبری استفاده کردم.
توی خلاصه کتاب «فلسفه تنهایی» بهکمک چکیدا متوجه میشی:
- ما چه پیشفرضهای اشتباهی در مورد تنهایی داریم.
- احساس تنهایی مال چه افرادیه.
- تنهایی چطور میتونه کیفیت زندگی تو رو تغییر بده.