موضوع کتاب راجع‌به چیه؟ اینکه چطور باید درمقابل اهریمن درون مقاومت کرد

اگه یه روز، بدون بروز هیچ مشکل قبلی، می‌دیدی که دیگه درکی از دنیای اطرافت نداری، چیکار می‌کردی؟ اگه تاروپود ذهنت از هم باز می‌شد و یه‌دفعه می‌دیدی که دیگه نمی‌تونی به چیزی فکر کنی؟ 

اوایل دهه‌ی بیست‌سالگیم، بعد از تجربه‌ی یه حمله‌ی عصبی جدی که من رو خونه‌نشین کرد، مستقیما درگیر این سوال‌ها شدم. جواب‌هایی که واسه این سوال‌ها به‌دست آوردم، تشویق‌کننده و هیجان‌انگیز بود. به‌جای اینکه دردهام رو نادیده بگیرم یا بخوام با الکل و مخدر تسکین بدم، برای اولین‌بار توی زندگیم به خودم فرصت دادم که حس رضایت و خشنودی داشته باشم.

توی این خلاصه کتاب بهت می‌گم که چجوری تونستم راهی پیدا کنم که با ترس‌هام روبه‌رو بشم و خودم رو از حاشیه‌ی امنی که ساخته بودم، بیرون بیارم. همچنین بهت یاد می‌دم که چجوری تونستم راه نجاتی واسه خودم بسازم، توی تنهاترین دوران زندگیم، یه شرکت راه بندازم و با کمک کتاب‌ها زبانی برای درک و بیان تجربیاتم پیدا کنم.

توی این خلاصه کتاب، چکیدا بهت یاد می‌ده:

  • چرا افسردگی، آبراهام لینکلن رو به یه رئیس‌جمهور بزرگ تبدیل کرد؟
  • پیاده‌روی و مدیتیشن، چطور باعث میشن که حس بهتری داشته باشی؟
  • چرا احتمال خودکشی توی مردها بیشتره؟