موضوع کتاب دربارهی چیه؟ بهعنوان یه زن یاد میگیری از وابستگیهای پنهان خودت آگاه بشی و از مستقلشدن نترسی
فکر نکنم کسی توی این دنیا باشه که داستان سیندرلا رو نشنیده باشه. داستان دختری که نامادری و خواهرای بدجنسش باهاش بدرفتاری میکردن و اون همیشه آرزوی یه شاهزاده رو داشت که بیاد و با اسب سفید از اونجا ببرتش و از رنج و بدبختی رهاش کنه. دست آخر هم به فانتزیترین شکل ممکن همین اتفاق افتاد.
اصطلاح عقدهی سیندرلا که بعضیام بهش سندروم سیندرلا میگن، اشاره به تصوری داره که اغلب زنان دارن؛ یعنی این تصور که حتما باید مردی از بیرون بیاد و اونا رو حمایت کنه تا به آرزوهاشون برسن و درواقع خوشبخت بشن. این دقیقا تصویریه که سیندرلا از دنیای بیرونِ کاخِ نامادریش داشت. اون درواقع آرزوی نجات دادهشدن رو در ذهنش میپروروند تا از بدبختیهای اون زندگی نجاتش بده که شاهزاده بهعنوان یه عاشق، این نقش رو براش ایفا کرد.
من یعنی کولت داولینگ، خودم یکی از همین زنها بودم که باوجود استقلال نسبی که داشتم، انگار بازم به مردا اجازه میدادم زندگی منو کنترل کنن. بعد از جداییم و شروع زندگی جدیدم بهعنوان یه مادر مجرد، شروع کردم به نوشتن این کتاب و هدفم از نوشتنش فقط یه چیز بود: آگاهکردن جامعه و زنایی که مثل گذشتهی خودم رفتار میکردن. میخواستم اون ترس پنهانی که هر زنی از مستقلشدن داره ولی از خودشم مخفی مونده، برملا بشه؛ چون متوجه شده بودم که میلیونها زن توی دنیا هستن که هر چقدرم مستقل میشن، بازم ته اعماق وجودشون یه ترسی از استقلال دارن و طوری فکر میکنن انگار که تسلیمموندن و جسارتنداشتن باعث میشه اونا همچنان زنونه و دوستداشتنی باقی بمونن.
وابستگی پدیدهی پیچیدهایه و شاید از یه نظر بتونیم بگیم همهی ما آدما کل عمرمون وابستهایم و هیچکس کاملا خودکفا نیست. مسئلهای که مهمه، اینه که بهسختی میتونیم یه تعادل روانی بین خودکفایی و نیاز به تکیه به دیگران در درون خودمون بهوجود بیاریم. البته که توی مقاطع مختلف زندگی این تعادل تغییر میکنه؛ اما شکل بیمارگونهی این وابستگی همون چیزیه که بهش میگیم عقدهی سیندرلا؛ یعنی باور به این جمله که من نمیتونم روی پای خودم بایستم. انگار زنها بهطور ناخودآگاه در این مورد یهجور احساس ضعف و بیلیاقتی در درون خودشون دارن. مثل اینه که شستشوی مغزی شدن تا از استعدادها و تواناییهای خودشون غافل بمونن و توی قرن بیستیکم هنوزم این جریان ادامه داره.
توی خلاصه کتاب «عقدهی سیندرلا» بهکمک چکیدا متوجه میشی:
- چرا وقتی دختری عاشق پسری میشه، دست از صراحت و روراستی طبیعی خودش برمیداره؟
- چرا زنان اینقدر ترسو هستن و فکر میکنن نمیتونن از خودشون مراقبت کنن؟
- چرا برای زنان اینقدر سخته که دنبال شکوفایی استعدادهاشون باشن؟