این کتاب راجعبه چیه؟ درمورد اینکه چطور با مرزبندیهای سالم به خودت و بقیه عشق بورزی
اگه فقط یه روز بدون حدوحدود زندگی کنی، چی میشه؟
شاید روزت این شکلی بشه: خروسخون صبح قبل از اینکه آلارمت به صدا دربیاد، بیدار میشی تا برای بچهت صبحونه درست کنی. تازه امروز صبح توی محل کار هم یه ارائهی خیلی مهم داری که باید براش آماده بشی؛ اما بااینحال بازم به همسرت نمی گی که توی آمادهکردنِ صبحونه و کارای دیگه کمکت کنه تا یهکم وقت داشته باشی ارائهت رو تمرین کنی. وقتی میرسی به محل کارت، میبینی هنوز پروژکتور و سیستم واسه ارائه آماده نیست.
باوجود اینکه راستوریسکردنِ این چیزا وظیفهی تو نیست، اما بههرحال همهی تجهیزات رو خودت آماده میکنی. بعد قبل از اینکه حتی بخوای کلمهی اول ارائه رو بگی، رئیست ازت میخواد هماهنگی جشن قبل از عید رو بهعهده بگیری. بعدش هم با پررویی میگه: «البته واقعا اگه سرم شلوغ نبود خودم این کار رو انجام میدادم؛ اما بههرحال هیشکی مثل تو نمیتونه کارای هماهنگی رو خوب پیش ببره». تو هم که طبیعتا نه نمیگی! تازه اینا فقط اتفاقات قبل از ناهاره؛ ادامهی روز رو هم که خدا به خیر بگذرونه.
این داستان برات آشنا نبود؟ اگه بود، پس خوب میدونی روزی که بدون خط قرمز پیش بره طاقت آدم رو طاق میکنه؛ دیگه چه برسه به اینکه کل زندگیت رو بدون حدوحدود بگذرونی! بهخاطر همینه که تعیین حدوحدود نهتنها برای مراقبت از خود ضروریه، بلکه یه کار خوب و پسندیده در حق بقیه هم محسوب میشه. توی این کتاب قراره به کمک مطالعات موردیِ فرضی، نحوهی تعیین حدومرزهای سالم و عملیکردن اونا رو یاد بگیری.
توی خلاصه کتاب «حدومرزها» چکیدا بهت میگه که:
- چطور اینکه به آدما اجازه بدی ازت سوءاستفاده کنن، نهتنها به تو بلکه به خودِ اونا هم آسیب میزنه؟
- چطور میشه نقض خط قرمزها رو تشخیص داد؟
- چرا تعیین حدومرز فداکارانهترین کاریه که میتونی انجام بدی؟