این کتاب دربارهی چیه؟ یه داستان واقعی الهامبخش از غلبه بر آسیب روحی و تعصب
پاول لارنس دانبار، شاعر آفریقاییآمریکایی اوایل قرن بیستم، نوشت:
«میدانم چرا پرنده در قفس آواز میخواند
این سرود خوشی یا شادی نیست
بلکه دعایی است که از اعماق قلبش میفرستد
بلکه یک درخواست است که او به سوی بهشت پرتاب میکند
من میدانم چرا پرنده در قفس آواز میخواند»
این شعر برای من بسیار الهامبخش بود؛ بنابراین عنوان این کتاب برگرفته از شعر بالاست. من مایا آنجلو هستم و این خاطرات من از دوران کودکیمه؛ دورانی که توی قفس تنهایی، به آسیب روحی و آوارگی گذشت.
امروز که این کتاب رو میخونی، اسم من برای اکثر مردم جهان شناختهشده هست. من شاعر، خواننده، کنشگر و پژوهشگری بودم که به یکیاز معروفترین نویسندگان دنیا بدل شد.
داستان من سال ۱۹۳۱ شروع میشه، زمانی که من و برادرم برای زندگی با مادربزرگ مذهبیمون به یه شهر کوچیک جنوبی فرستاده شدیم که از میراث بردهداری و واقعیتِ زشت تفکیک نژادی رنج میبرد. من توی سن هشت سالگی مورد حمله مردی بسیار مسنتر از خودم قرار گرفتم؛ حملهای که روی کتاب و بهطورکلی روی زندگیم سایه انداخت.
با همهی این اوصاف، کتاب «میدانم چرا پرنده در قفس آواز میخواند» دربارهی امید هست. اینجا قرار نیست موردهجوم افکار منفی قرار بگیری. قصدم از نوشتن چنین کتابی، این بود که اگه تو هم مثل من رنجهای زیادی رو در زندگی تجربه کردی، صدای یه همدرد رو بشنوی و بدونی که اگرچه سخته، اما میشه غبار مسیر رو از تن زدود و زندگی تازهای رو شروع کرد.
داستانِ این کتاب در سال ۱۹۴۲ در سانفرانسیسکو به پایان میرسه؛ زمانی که تازه ۱۶ساله شده بودم و با وجود سختیها، یاد گرفته بودم که خودم رو دوست داشته باشم و به روحیهی قوی خودم اعتماد کنم. من بال کبود و سینهی دردناک پرندهی شعرِ دانبار رو شفا دادم، از محدودهی قفسم فرار کردم و آزادی خودم رو پیدا کردم. امیدوارم تو هم مثل من قفس رو بشکنی و آزادی خودت رو پیدا کنی.