موضوع کتاب راجعبه چیه؟ چرا بعضیوقتا کمتر یعنی بهتر
حتما این جمله رو شنیدی که با یه دست نمیشه چندتا هندونه رو برداشت. بعضی چیزها به میزان زور یا قدرتت ربطی نداره؛ به میزان تلاش یا سعی تو هم ربطی نداره. واقعا بعضی کارا رو نمیشه انجام داد، چون ظرفیت انجامدادنشون در تو نیست.
به دستات نگاه کن. دستای تو ظرفیت محدودی برای بلندکردن میوهی بزرگی مثل هندونه دارن؛ اما چیزی که مهمتره اینه که حتی اگه بتونی با یه دست دوتا هندونه رو هم برداری، تعادل بدنت بههم میخوره و حرکتکردن برات سخت میشه. برای همین میگن با هر دست یه هندونه بردار تا تعادل حفظ بشه. این مثل همهی زندگیه. منظور این ضربالمثل اینه: در آن واحد نمیشه دوتا کار مختلف رو با هم انجام داد؛ چرا که درنهایت هیچکدوم به سرانجام درستی نمیرسه.
توی دنیای امروز، مردم احساس میکنن باید روزهاشون رو تا جایی که میتونن با برنامههای کاری پر کنن و هر کاری از دستشون برمیاد انجام بدن تا زندگیشون بهتر بشه و چشمانداز گستردهتری از زندگی پیدا کنن. توی دورهی فراوونی اطلاعات، احساس میکنیم باید از همهچیز سر در بیاریم و همهی کارها رو انجام بدیم؛ درحالیکه این نگرش با یه واقعیت تلخ همراهه: تو نمیتونی همهی کارها رو انجام بدی.
تو نه میتونی توی هر زمینهای متخصص باشی، نه میتونی هر وسیلهای رو داشته باشی و نه میتونی هر تجربهای رو کسب کنی. نه تنها این، بلکه داشتن تجربه و انجام همهی کارها لزوما خوشحالت نمیکنه.
درنهایت کمد لباست رو میبینی که پر شده از لباسهایی که هرگز نمیپوشی. برنامههات هم همینطوریه؛ اونا پر از وظایف و کاراییه که واقعا نمیتونی انجامشون بدی؛ اگرم بتونی، اونقدر خوب نمیتونی انجامشون بدی که راضیت کنه.
بهجای همهی این کارا باید روی کاری تمرکز کنی که انجامدادنش لازم و مهمه. تو باید به کارهایی فکر کنی که برای خوشبختی و رفاهت ضروریه.
توی خلاصه کتاب اصلگرایی یاد میگیری که چطور موارد ضروری زندگیت رو پیدا کنی و چه کارهایی برای حذف کارهای غیرضروری انجام بدی. این کتاب قدرت روحی و روانیای رو بهت میده تا مهمترین کارها رو با بالاترین استانداردهای ممکن انجام بدی.
توی خلاصه کتاب اصلگرایی، چکیدا بهت میگه که:
- چرا باید کمد لباست رو باز کنی و اون پیرهن احمقانه رو که شکل یه گرگِ زوزهکش روش داره، دور بندازی؟
- خطوط هوایی چطوری میتونن از پس همهی مشکلات بربیان؟
- وجه تشابه افراد کمخواب و مست چیه؟