این کتاب راجعبه چیه؟ با خوندنش میتونی فلسفهی عملگرایانهی خودتوانمندسازی رو یاد بگیری
یادمه وقتی بچه بودم، مامانم همیشهیخدا داشت یه گوشهای از خونه رو تعمیر میکرد. درواقع ما هیچوقت انقدر پول نداشتیم که وقتی رادیو خراب میشد یا سقف آب میداد، بتونیم یه رادیوی جدید بخریم یا تعمیرکار استخدام کنیم تا سقف رو درست کنه؛ بهخاطر همین مادرم اصرار داشت که خودش همهی اینا رو تعمیر کنه.
نکتهی جالب ماجرا اینجاست که مادرم هیچ پیشزمینهی فنیای نداشت. تازه توی دوران کودکی من یعنی دههی ۱۹۸۰ تکنولوژی انقدر پیشرفت نکرده بود که بره توی یوتیوب ویدیوی آموزشی تعمیرات منزل رو جستوجو کنه و ببینه. یه روز که از ذخایر بهظاهر بیپایان دانش مادرم شگفتزده شده بودم، ازش پرسیدم: «مامان، تو چطوری بلدی همهی این کارها رو انجام بدی؟».
واقعیت این بود که اون بلد نبود؛ درعوض بهسادگی به این جمله باور داشت که کار نشد نداره؛ یعنی هر مشکلی یه راهحلی داره؛ البته به شرطی که مایل به تلاش برای کشف اون راهحل باشی.
از اون موقع، جملهی «کار نشد نداره» تبدیل به شعار، نگرش و فلسفهای شده که سعی میکنم براساس اون زندگی کنم. همونطور که توی این خلاصه کتاب میبینی، این گزاره نهتنها برای پروژههای خودسازی جواب میده، بلکه روی همهی مشکلات شخصی، حرفهای، مالی و عملی قابلاجراست.
توی خلاصه کتاب «غیرممکن غیرممکنه» چکیدا بهت میگه که:
- چرا باورهای خودمحدودگر باعث میشه دست روی دست بذاری و هیچ پیشرفتی نکنی؟
- چرا کمبود وقت، پول یا دانش بهونهی خوبی برای انفعال نیست؟
- چرا ترس دشمن تو محسوب نمیشه؟