موضوع کتاب دربارهی چیه؟ درمورد اتفاقاتی که بعد از بمباران اتمی هیروشیما رخ دادن چیزهای بیشتری یاد میگیری
تجربهکردن یه انفجار اتمی چه حسی داره؟ انفجار اتمی با یه شهر و مردم اون شهر چیکار میکنه؟ چه حسی داره وقتی میفهمی که تو جزو معدود بازماندگانِ بمبارونی بودی که تقریبا کل جمعیت شهر رو نابود کرده؟
من جان هرسی هستم و اینها دقیقاً سؤالاتی هستن که سال ۱۹۴۶؛ یعنی دقیقاً یکسال بعد از بمباران اتمی هیروشیما مطرح کردم.
گزارش من بهحدی جالب بود که خیلی سریع تویِ روزنامهی نیویورکر منتشر شد و بعدها اون رو بهعنوان یه کتاب مستقل چاپ و منتشر کردم. من تویِ این کتاب برات ماجرای شش نفر از خوششانسترین (شاید هم بدشانسترین!) آدمها رو برات میگم که همهشون به اندازهی کافی از مرکز انفجار هستهای دور بودن و بلافاصله کشته نشدن. داستانهایی که این آدمها برای من روایت کردن واقعاً پیچیده و دردناکه.
اینکه بعد از یه واقعهی دردناک زنده بمونی هم شانس آوردی و هم بدشانسی. شانس آوردی؛ چون حداقلش اینه که زندهای و زندگی ادامه داره. بدشانسی؛ چون زنده موندی و شاهد مرگ هزاران نفر هستی که خیلی از اونها عزیزان خودت هستن و غم و درد این مصیبت شاید تا آخر عمر همراهت باقی بمونه.
کتاب من، یه کتاب کلاسیک ژورنالیستیه که چند دهه بعد با استفاده از تکنیکهای رماننویسی برای روایت داستانهای واقعی با تأثیر شگفتانگیز، راه رو برای مکتب روزنامهنگاری جدید آدمهایی مثل ترومن کاپوتی هموار کرد.
من مصاحبهی اولیه رو سال ۱۹۴۶ منتشر کردم و چند دهه بعد به هیروشیما رفتم و فهمیدم که چی به سر اون ۶نفر اومده. سال ۱۹۸۶ بود که من فصل جدیدی رو تویِ کتابم نوشتم.
من میخوام تویِ این کتاب تو رو به لحظهای ببرم که بمب اتمی روی هیروشیما انداخته شد و باهم تا اواسط دههی ۸۰میلادی حرکت میکنیم و تمامِ مصاحبههایی که با اون ۶نفر انجام دادم رو میخونیم. با من همراه باش.
البته میدونم که نیازی به گفتنش نیست؛ ولی تویِ این کتاب مطالب ناراحتکنندهای رو میخونی که امیدوارم تحملشون رو داشته باشی. چه میشه کرد، واقعیتی هست که رخ داده و ما محکوم به خوندن تاریخ هستیم.
تویِ خلاصه کتاب «هیروشیما» چکیدا بهت یاد میده که:
- چطوری انفجار اتمی روی آبوهوا تأثیر گذاشت؟
- چطوری مردم هیروشیما سعی کردن که به همدیگه کمک کنن؟
- بعد از بمبارانِ هستهای، زندگی مردم در دهههای بعد چطوری بود؟