موضوع کتاب راجعبه چیه؟ اینکه اخلاق، معیار ثابتی نیست و بستهبه فرهنگ، میتونه تعریف متفاوتی داشته باشه
فلسفهی غرب هزاران سال روی برتری عقل و منطق بر احساسات تاکید داشته. این باور هنوز هم بعد از سالها موردقبول هست؛ اما تحقیقات جدید نشون داده که احساسات برخلاف باورمون جدا از عقل و منطق نیست و نباید نگاه درجه دوم بهش داشت.
بهعنوانمثال، آنتونیو داماسیو، متخصص مغز و اعصاب آمریکایی نشون داده که احساسات در پردازش اطلاعات و قضاوتهای اخلاقی نقش مهمتری از اون چیزی که قبلا تصور میشد، داره.
داماسیو بیماران مبتلا به آسیبهای مغزی رو که سیستم احساساتشون دچار اختلال شده بود، مورد مطالعه قرار داد و فهمید که توی هر لحظه از زندگی روزمره، هر اتفاقی که برای اونها میافتاد، فارغاز اینکه موضوعش شاد یا ناراحتکننده باشه، واکنش یکسانی نشون میدادن.
تصور کن که هر انتخابی که توی زندگی انجام دادی به اندازهی خرید یک لباس جدید برات کمارزش باشه!
بیماران داماسیو اینجوری زندگی میکردن؛ اونها میتونستن دربارهی هرچیزی بدون اینکه ذرهای احساساتی بشن فکر کنن که همین منجربه بیتفاوتی عمومی در رفتارشون میشد.
زندگی اجتماعیشون بهکل مختل شد، چون اونها به شرکا، دوستان و همکارانِ بیفکر و بیتفاوت تبدیل شده بودن.
بااینحساب میشه گفت که احساسات توی پردازش اطلاعات نقش مهمی داره. تحقیقات نشون داده که هرچیزی میتونه احساسات ما رو تحریک بکنه و تحریک احساسات بهطور خودکار روی استدلالهای اخلاقیمون اثر میذاره.
این مسئله در آزمایشی توسط رابرت زاجونک، روانشناس اجتماعی، نشون داده شد؛ رابرت در آزمایشش از مردم خواست كه یکسری از تصاویر، كلمات و ارقام رو مشاهده كنن. هر اسلاید بلافاصله تاثیری رو در اونها ایجاد میکرد، حتی وقتیکه تصاویر چیزهای معمولیای مثل اشکال هندسی باشن. این نشون میده که احساسات بلافاصله و بهطور مداوم کار میکنن و آمادهی هدایت فکر، رفتار و قضاوت اخلاقی هستن.
نباید نسبتبه احساسات بیاعتماد باشی؛ اونّها همیشه در زمان پردازش اطلاعات یا تصمیمگیریهای اخلاقی نقش مهمی دارن.
در ادامهی خلاصه کتاب ذهن درستکار، چکیدا بهت میگه که:
- چرا اخلاق هیچ تعریف ثابتی نداره؟
- چطور تحقیقات علمی قابل بسط به کل جهان نیست؟
- چرا فردگرایی در جوامع غربی بیشتر از جوامع شرقی هست؟