این کتاب درباره‌ی چیه؟ یادت میده که چطوری بعد از یه شکست، دست روی زانوت بذار و برخیزی، خودت رو بتکونی و قوی‌تر ادامه بدی

ممکنه توی زندگیت شکست‌های خیلی بزرگی رو تجربه کرده باشی؛ مثلا شغلت رو از دست داده باشی یا یه روزی فهمیده باشی که شریک زندگیت بهت خیانت کرده. البته شایدم تونسته باشی از مصیبت‌های بزرگ، قسر دربری، اما به‌جاش کلی اتفاقات اعصاب‌خوردکنِ کوچیک برات افتاده باشه؛ مثلا دوچرخه‌ت رو دزدیدن یا وسط یه ارائه، یهو همه چی از ذهنت پریده. 

حتی اگه هیچ‌کدوم از این سختی‌ها رو هم تجربه نکردی، احتمالا به‌خاطر یه‌سری مشکلاتِ ناگهانی و غیرمنتظره یا اشتباهاتی که خودت کردی، حس لغزیدن و زمین‌خوردن رو می‌شناسی؛ چیزی که بعضی‌ها بهش میگن «سقوط» و بعضی‌های دیگه اسمش رو گذاشتن «شکست»!

مهم نیست که چه اسمی برای این تجربه‌های تلخ می‌ذاری. چیزی که مهمه اینه که این تجارب، برای بلوغِ ما لازمه.

توی این خلاصه کتاب، چکیدا بهت میگه که چرا شجاع‌بودن همیشه خطر شکست‌خوردن رو همراهش داره؛ اما درعین‌حال می‌تونی به‌جای طفره‌رفتن و کنارکشیدن از هرچیزی که به شجاعت نیاز داره، بعد از هر شکستی، دوباره با قدرت بلند شی.

توی ادامه‌ی خلاصه کتاب «با اقتدار برخاستن»، به‌کمک چکیدا متوجه میشی:

  • چطور نوشتن رضایت‌نامه می‌تونه توی تشخیص احساساتت بهت کمک کنه؟
  • چطور با یه «چرک‌نویس اولیه‌» میشه آگاهی رو پرورش داد؟
  • چه انتظارات یا رویاهایی رو باید رها کنی؟