موضوع کتاب دربارهی چیه؟ میتونی درسهای مهمی از زندگی رو که مدرسه بهت یاد نداده، اینجا بیاموزی
دنیای امروز با جدیت خاصی به حوزهی تحصیلات نگاه میکنه؛ انگار که مبدا و مقصد تمام کامیابیها در زندگی از مدرسه و تحصیل میگذره و هرکسی که خارج از این چهارچوب قرار بگیره، راه تباهی رو پیش گرفته.
در تمام کشورهای پیشرفتهی جهان، تا زمانی که فرد به ۲۱سالگی برسه بهجز درسخوندن عملا کار دیگهای برای انجامدادن نداره.
بااینحال، بهندرت میشه کسی رو پیدا کرد که بعد از گذروندنِ دورهی تحصیل، وقتی به گذشتهش نگاه میکنه، از خودش نپرسه که برای چی اینهمه از عمر گرانبهاش رو صرف یادگیری چیزایی کرد که هرگز بهکارش نمیان.
تمام اون ساعاتی که پشت میزهای مدرسه نشسته بودیم، مفاهیمی که میتونستن برای داشتن یه زندگی خوب و معتدل به ما کمک کنن نادیده گرفته شدن و درعوض عمرمون صرف محاسبات دیفرانسیل، مطالعهی سیاست دولتهای قرن پونزدهم و آزمایش واکنش شیمیایی گوگرد و منگنز شد.
اشتباه نکن؛ منظورم این نیست که اینا چیزای بیاهمیتی بودن. منظورم اینه که میشد به چیزهای مهمتری هم پرداخت؛ چیزایی که در زندگی بزرگسالی باهاشون روبهرو میشیم و هیچ ایدهای نداریم که چطور باید باهاشون دستوپنجه کنیم؛ اینکه چطور دوست پیدا کنیم، چطور مفهوم پول رو درک کنیم، چطور کسبوکار راه بندازیم، چطور یه رابطهی عاشقانهی سالم تشکیل بدیم، چطور با شکست مواجه بشیم، چطور به دام افسردگی نیفتیم، چطور احساس کافیبودن داشته باشیم و... .
اینا چیزایی هستن که خیلیاز بدبختیهای دوران بزرگسالیمون به عدم درکی که ازشون داریم گره خوردن.
بااینحال تلخیِ ماجرا اینجاست که مدرسه هیچ توجهی به این مسائل نکرد؛ به اینکه رشد فکری فقط از مسیر یادگیری فرمولهای خشک ریاضی و حفظکردنِ شعرها نمیگذره، به اینکه نمرهی کارنامه شاخص خوبی برای نشوندادن توانمندیهای یه فرد نیست و به اینکه اغلبْ اونچیزی که باعث پیشرفتنکردنِ ما میشه، هیچ ربطی به کمبود دانش ما در دستور جبر ماتریکسی یا ماضی بعید نداره، بلکه مربوطبه ناتوانیِ ما در تسلط بر چیزیه که میتونیم اون رو ابعاد احساسیِ زندگی خودمون بنامیم.
منظور از ابعاد احساسی زندگی، همون شناختی هست که از خودمون داریم، ظرفیت ما در برخورد با شریک زندگی، بچهها و همکارامون، میزان اعتمادبهنفسمون و میزان آرامشی که در شرایط بحرانی از خودمون نشون میدیم.
شکست در هرکدوم از این موارد هست که باعث شده گورستانها پر از نوابغ گمنامی باشن که بینصیب از استعداد پنهانی که داشتن، عمر گرانبها رو به انتها رسوندن.
من یعنی آلن دوباتن توی کتاب «آنچه در مدرسه به شما یاد نمیدهند» میخوام از موضوعاتی حرف بزنم که واقعا توی مدرسه یادشون رفته بهت یاد بدن. عمدا میگم فراموششده؛ بهخاطر اینکه مدرسه واقعا فراموش کرده که چیزای مهمتری رو یاد بده، نه اینکه توطئهای در کار باشه. من میخوام همون موضوعات رو توی این کتاب برات به زبون ساده بگم. چیزایی که برای داشتن یه زندگی آرامشبخش و موفق بهشون نیاز داری. وقتی این همه راهحل وجود داره، واقعا چه لزومی داره ما سالها توی تاریکی دستوپا بزنیم؟ خب میتونیم یادشون بگیریم و بهتر زندگی کنیم. هدف من از راهانداختن «مدرسهی زندگی» هم همین بود.
توی خلاصه کتاب «آنچه در مدرسه به شما یاد نمیدهند» بهکمک چکیدا متوجه میشی:
- چطور از منبع غنیای بهنام تجربههای شخصی، بیشترین بهره رو ببری؟
- مطالعهی دوران کودکی چه اهمیتی توی بزرگسالی داره؟
- چطوری میتونی با کمک بالغِ درونت بقیهی زندگیت رو هدایت کنی؟