تا امروز چیزی دربارهی قانون تلاش معکوس شنیدی؟ همیشه بهمون گفتن که برای چیزی که میخوای بجنگ، خودتو به آب و آتیش بزن و تا جایی که میتونی تلاش کن تا نتیجه بگیری.
بهاینترتیب، میخوای دل کسی رو بهدست بیاری؟ پس بیشتر بهش محبت کن. میخوای احترام آدما رو داشته باشی، پس دائم ازشون تعریف کن و تا میتونی بهشون احترام بذار. میخوای شاد باشی، پس از هر روزنهای برای شادی استفاده کن؛ اما بذار یه حقیقت شوکهکننده رو بهت بگم.
خیلی اوقات تلاش بیشتر قرار نیست نتیجهی مطلوبمون رو بههمراه بیاره. گاهیاوقات ممکنه کاملا نتیجهی معکوس داشته باشه.
این یعنی اگه طبق توصیههای بالا برای عشق و احترام و شادی بخوای عمل کنی، احتمالا درآخر تنهاتر، بدبختتر و غمگینتر خواهی بود.
میدونم که ممکنه با خوندن این جملات تعجب کرده باشی؛ اما ازت میخوام تا انتهای این مقاله حوصله بهخرج بدی؛ چون میتونم بهت قول بدم که انتهای این مطلب پیشِ خودت میگی: «وای، این عجب چیز خفنی بود! هیچوقت اینطوری به زندگی نگاه نکرده بودم.»
چرا گاهی باید دست از تلاش برداری؟
در بخشی از آموزش نیروهای دریایی آمریکا، تمرین عجیبی بهاسم «مقاومت دربرابر غرقشدگی» وجود داره.
این تمرین اینطوریه که دستات رو از پشت میبندن و پاهات رو طنابپیچ میکنن و بعد تو رو در یک استخر به عمق ۳متر پرت میکنن.
تو میمونی و انبوهی از آب بالای سرت و دستوپای بستهت.
تنها وظیفهت اینه که بتونی تا پنجدقیقه و قبل از اینکه ریقِ رحمت رو سر بکشی، خودتو از اون مهلکه نجات بدی.
مثل اکثر مراحل آموزش نیروی دریاییِ آمریکا، بیشتر سربازها توی این مرحله شکست میخورن.
چرا؟
اکثر سربازها بهمحض اینکه پاشون به آب میرسه، وحشتزده میشن و شروع میکنن به دستوپازدن؛ دستوپاهایی که البته بسته هستن. هرچی بیشتر تلاش میکنن تا خودشونو روی آب نگه دارن، بیشتر به عمق استخر فرو میرن و انقدر پایین میرن که دیگه هوشیاریشون رو از دست میدن.
درطول این سالها، حتی عدهای از سربازها توی این آموزش جون خودشونو هم از دست دادن؛ اما میدونی نکتهی عجیب چیه؟
علیرغم اینکه بقا در این تمرین ناممکن بهنظر میرسه، اما عدهای از سربازان تونستن سربلند ازش بیرون بیان و وقتی که بررسی میکنی که راز موفقیتشون چی بوده، متوجه دو درس متناقض میشی که درکمالتعجب به اونها در عبور از این مرحله کمک کرده.
درس اول: هرچی بیشتر برای موندن روی آب تقلا کنی، بیشتر به زیرِ آب فرو میری!
با دستها و پاهای بسته، غیرممکنه که بتونی خودتو پنجدقیقه روی آب نگه داری. حتی بدتر، تلاشهای محدودی که میتونی توی این شرایط انجام بدی، بیشتر باعث غرقشدنت میشه. راز موفقیت در این مرحله اینه که اتفاقا عامدانه اجازه بدی که به زیر آب فرو بری و به پایینترین سطح استخر برسی. از اونجا پاهات رو به کف استخر فشار میدی و دوباره برای چندثانیه روی آب میای. حالا با یه نفسگیری سریع باید سعی کنی تا این پروسه رو برای پنجدقیقه تکرار کنی.
بهطرز عجیبی، زندهموندن دربرابر غرقشدگی نیازی به قدرت یا استقامت فوقبشری نداره. حتی نیازی نیست که شنا بلد باشی.
برعکس، نیاز به تواناییِ شنا نکردن داره.
بهجای مقاومت دربرابر قوانین فیزیکی، باید خودت رو تسلیمش کنی و ازش برای نجات جونت بهره ببری.
درس دوم: تقلای بیشتر = ترسِ بیشتر = اکسیژن کمتر = بیهوششدن
بهطرز پیچیدهای، این تمرین باعث میشه تا غریزهی بقای تو که باید حافظ جونت باشه، اینبار بهعنوان دشمن جونت عمل کنه.
وقتی برای نجات جونت از شدت ترس به نفسنفس میفتی، اکسیژن بیشتری رو میسوزونی و هرچی اکسیژن بیشتری بسوزونی، احتمال بیهوشی و غرقشدگی هم بیشتر میشه.
آزمون غرقشدگی بیشتر از اینکه یه آزمون فیزیکی باشه، میخواد توانایی کنترل احساسات در سربازان رو توی شرایط فوقخطرناک بسنجه؛ اینکه آیا این سرباز میتونه بر غریزهش غلبه کنه؟ آیا در مواجهه با مرگ میتونه آرامشش رو حفظ کنه؟ آیا میتونه جان خودش رو با میل و رغبت در خدمت ارزش یا هدفی بالاتر بهخطر بندازه؟
این مهارت، یعنی توانایی مقاومت درمقابل حس کنترلگری بر شرایط، اون هم در زمانی که بیشاز همیشه به کنترل اوضاع احساسِ نیاز میکنیم، یکیاز مهمترین مهارتهایی هست که هرکسی، نه فقط برای آموزش سربازان نیروی دریایی آمریکا، بلکه در زندگی میتونه کسب کنه.
همهی اینا رو گفتم تا برسیم به اصل مطلب؛ اینکه قانون تلاش معکوس چیه و چی میگه؟
قانون تلاش معکوس
اکثر آدما فکر میکنن که بین تلاش و نتیجه رابطهی مستقیمی وجود داره؛ مثلا فکر میکنیم که دوبرابر کارکردن، دوبرابر نتیجه در پی داره یا مثلا دوبرابر اهمیتقائلشدن در یه رابطهی عاطفی باعث میشه تا شریک عاطفیمون دوبرابر احساس عشقِ بیشتر نسبتبه ما پیدا کنه یا حتی اگه توی یه بحث منظورت رو دوبرابر با صدای بلندتر بگی، نظرت دوبرابر درستتر بهنظر میرسه.
این نوع نگاه به زندگی رو تصویر زیر خیلی خوب نشون میده:

اما بذار بهت یه حقیقتی رو بگم. تقریبا هیچوقت و هیچجای زندگی چنین رابطهای بین تلاش و نتیجه وجود نداره.
دنیا روی منحنیِ خطی حرکت نمیکنه.
ارتباط خطی بین تلاش و نتیجه فقط برای بعضی کارهای ثابت و تکراری صدق میکنه؛ کارهایی مثل رانندگی، پرکردن کاغذهای اداری، تمیزکردن خونه و… .
توی اینجور کارها، اگه بهجای یکساعت، دوساعت اون کار رو انجام بدی، نتیجهای هم که میگیری دوبرابر بیشتر میشه.
بااینحال بیشتر فعالیتهایی که توی زندگی انجام میدیم روی منحنی خطیِ تلاش/نتیجه قرار نمیگیرن؛ چون اغلب فعالیتهای زندگی نه ثابتن و نه ساده. اغلب فعالیتهای زندگی پیچیدگیهای منحصربهفردی دارن، نیاز به استفاده از هوش دارن و ازلحاظ احساسی سخت هستن.
بهخاطر همین، بیشترِ فعالیتهای زندگی شبیه به یک منحنیِ بازدهیِ کاهشی هستن که توی تصویر زیر میتونی ببینیش:

منحنیِ بازدهیِ کاهشی به این معنیه که هرچی بیشتر یه چیز رو تجربه کنی، پاداشش بهمراتب کمتر میشه.
نمونهی کلاسیک این ماجرا رو میشه در پول دید.
تفاوت بین ۲۰ میلیارد و ۴۰ میلیارد تومن انقدر زیاده که میتونه کامل شکل زندگیمون رو عوض کنه. تفاوت بین ۱۲۰ میلیارد و ۱۴۰ میلیارد احتمالا در این حده که یه ماشینِ لوکسِ بیشتر توی پارکینگت پارک باشه و تفاوت بین ۱۲۲۰.۵ میلیارد و ۱۲۴۰.۵ میلیارد تومن، بیشتر شبیه یه خطای گردگردن در اظهارنامهی مالیاتیت هست.
مفهومِ بازدهیِ کاهشی برای بیشتر تجربیاتی که پیچیده و تازه هستن و حتی بسیاری از تجربیات پیشپاافتاده صدق میکنه.
تعداد دوشهایی که در طول روز میگیری، تعداد بالهای مرغی که توی اوقات سرخوشی میخوری، تعداد دفعاتی که درطول سال به خونهی مادرت میری و چیزهایی از این دست، همگی تجاربی هستن که در ابتدا بسیار ارزشمند جلوه میکنن، اما هرچی بیشتر انجامشون میدی، رفتهرفته ارزششون در نگاهت کمرنگ و کمرنگتر میشه.
یا توی یه نمونهی دیگه، اومدن و روی بهرهوریِ کاری افراد پژوهشی رو انجام دادن. متوجه شدن که اغلب آدما فقط بین چهار تا پنجساعت بهرهوری دارن. کار بیشتر بعد از این ساعت بهشدت روی منحنی بازده کاهشی تاثیر منفی میذاره؛ تاجاییکه دیگه بین ۱۲ساعت کار و ۱۶ساعت کاری تقریبا هیچ تفاوتی وجود نخواهد داشت. (بدون محاسبه کمبود خواب)
دوستیها و رفاقتهامون هم روی منحنی بازده کاهشی قرار میگیره. داشتن یه دوست حیاتی هست. داشتن دو دوست بهمراتب بهتر از یکی هست؛ اما داشتن ۱۰تا دوست بهجای ۹تا دیگه تفاوت چندانی توی زندگیمون نداره و داشتنِ ۲۱ دوست بهجای ۲۰ دوست فقط حفظکردنِ اسمشون رو برامون سختتر میکنه.
روابط جنسی، غذا، خواب، الکل، باشگاه، فیلمدیدن، مسافرت، کافئین، جذب نیروی کار، پسانداز برای بازنشستگی، خودارضایی، شببیداری برای بازیکردن و… هرچی بیشتر انجامشون میدیم یا بیشتر بهشون توجه میکنیم، کمتر بهمون حال میدن. اینا هم روی منحنی بازده کاهشی قرار دارن.
اما یه منحنی دیگه هم وجود داره؛ یه منحنی که احتمالا تاحالا نه جایی دیدیش و نه از کسی چیزی دربارهش شنیدی. اسمش منحنیِ معکوس هست:

منحنی معکوس مربوط به قسمتِ عجیبوغریب زندگیه؛ جایی که تلاش و پاداش رابطهی غیرمستقیمی باهم دارن؛ به این معنی که هرچی بیشتر تلاش کنی، بیشتر شکست میخوری!
آزمون غرقشدگی رو که اولِ این مطلب خوندی یادته؟ اون روی این منحنی قرار میگیره که باعث میشه هرچی بیشتر تلاش کنی غرق نشی، بیشتر به اعماق آب فرو میری. بههمینترتیب، هرچی بیشتر تلاش کنی نفس بکشی، بیشتر آبِ آغشته به ادرارِ استخر وارد گلوت میشه و خفه میشی.
احتمالا الان داری پیش خودت میگی که «حالا که چی؟» چرا باید دربارهی منحنی معکوس اینهمه چیز بخونم؟
حقیقتا چیزهای کمی در زندگی روی این منحنی معکوس قرار میگیرن؛ اما متاسفانه همین چیزای کم بهشدت بااهمیت هستن. درواقع باید بهت بگم که مهمترین تجربیات و اهداف زندگی همه روی این منحنی معکوس قرار میگیرن.
رابطهی تلاش و پاداش اگه قدرت تفکر فرد رو طلب نکنه، یه رابطهی خطی هست. از طرف دیگه زمانی تلاش و پاداش روی منحنی بازده کاهشی قرار میگیرن که کاری پیچیده و چندوجهی بخوای انجام بدی.
بااینحال قضیه برای منحنی معکوس متفاوته. زمانی که یه کار تماما شکل روانشناختی داشته باشه، رابطه بین تلاش و پاداش روی منحنی معکوس قرار میگیره؛ منظورم اینه که اون کار بهتنهایی در ضمیر خودآگاهِ ما جریان داشته باشه.
بذار برای اینکه دقیق متوجه حرفم بشی، چندتا مثال بزنم.
دنبالکردن خوشبختی تو رو ازش دورتر میکنه. تقلا برای داشتنِ آزادیِ بیشتر باعث میشه تا امروز احساس گیرافتادگی داشته باشی. نیاز به دوستداشتهشدن و پذیرفتهشدن از سوی دیگران، حس ما رو نسبتبه خودمون منفیتر میکنه.
آلدوس هاکسلی، نویسنده و فیلسوف بریتانیایی زمانی نوشت:
هرچه سختتر با هوشیاری برای بهدستآوردنِ چیزی تلاش کنیم، کمتر با موفقیت روبهرو میشویم. چیرگی و نتایج مثبت تنها نصیب آنانی میشود که هنر متناقضِ انجامدادن و انجامندادن یا تلفیق آرامش و کار را دریافته باشند.
اساسیترین مولفههای روانِ ما بهصورت متناقض عمل میکنن.
چنین چیزی بهخاطر اینه که وقتی ما آگاهانه برای رسیدن به یه حالت ذهنی تلاش میکنیم، معمولا خودِ تلاش ما برای رسیدن به اون حالت ذهنی یه حالت متفاوت و اغلب متضاد با اون چیزی که میخوایم میسازه.
این همون قانون تلاش معکوس هست که توی کتاب تلاش برای تقلانکردن مفصل دربارهش صحبت شده.
خلاصهش میشه این: خواستنِ یه تجربهی مثبت به خودیِ خود یه تجربهی منفیه و پذیرش یه تجربهی منفی به خودیِ خود یه تجربهی مثبته.
این مفهوم اگه نگم به همه، باید بگم که به اغلب جوانب بهداشتِ روان و روابطمون اعمال میشه.
- کنترل – هرچی بیشتر بخوای احساسات و تکانههای خودت رو کنترل کنی، بیشتر احساس ناتوانی درمقابلشون خواهی کرد. زندگی عاطفیِ ما سرکش و اغلب غیرقابلکنترل هست و تمایلِ ما به کنترل این اوضاع معمولا شرایط رو بدتر هم میکنه. در نقطهی مقابل، هرچی بیشتر احساسات و انگیزههای خودت رو بپذیری، بیشتر میتونی اونها رو هدایت و پردازش کنی.
- آزادی – میل بیشتر به آزادی (مثل آزادی در انتخاب، در روابط و…) بیشتر ما رو از چند جهت محدود میکنه؛ اما در نقطهی مقابل اگه خودمون رو با تعهد به فرد یا چیزی بهطور خودخواسته محدود کنیم، اونجاست که تازه میتونیم آزادیِ واقعی رو تمرین کنیم.
- شادی – تلاش برای شادبودن بدتر باعث میشه که غمگینتر بشیم. تنها در صورت پذیرش حقیقت تلخ و غمگین زندگیِ امروزمون هست که میتونی شادتر باشیم.
- امنیت – تلاش برای ایجاد حاشیهی امن و احساس امنیت، بیشتر باعث احساس ناامنیمون میشه. راحتبودن با حقیقتِ غیرقطعیِ زندگی چیزیه که به ما امکان تجربهی احساسِ امنیتِ واقعی رو میده.
- عشق – هرچی بیشتر تلاش کنیم تا دیگران ما رو دوست داشته باشن و بپذیرن، بیشتر از چشمشون میفتیم و از اون مهمتر، کمتر خودمون رو دوست خواهیم داشت.
- احترام – هرچی بیشتر دنبال احترام از طرف دیگران باشی، کمتر احترام خواهی دید؛ اما هرچی خودت به دیگران احترام بذاری، دیگران هم بهت احترام خواهند گذاشت.
- اعتمادبهنفس – هرچی بیشتر بخوای احساس اعتمادبهنفس داشته باشی، بیشتر احساس ضعف میکنی؛ اما اگه بپذیری که مثل هر انسان دیگهای، تو هم اشتباهاتی داری و خواهی داشت، بیشتر در پوستِ خودت احساس راحتی میکنی.
تمام این تجاربِ درونی و روانی روی منحنی معکوس قرار میگیرن؛ چون هم دلیل هستن و هم معلول. وقتی آرزوی خوشبختی میکنی، همزمان ذهنت هم آرزوئه و هم هدفِ آرزوی خودش.
وقتی صحبت از این اهداف متعالی، انتزاعی و وجودی (اگزیستانسیال) میشه، ذهن ما مثل سگی عمل میکنه که بعد از یک عمر تعقیب و شکار موجودات کوچیکِ مختلف، چرخیده و با استفاده از همون استراتژی ایندفعه میخواد تا دُم خودش رو بگیره. برای سگ این کار منطقا باید جواب بده. چون تاحالا هرچی رو که میخواسته از این طریق گرفته؛ پس چرا نتونه به دمش برسه؟
بااینحال یه سگ هیچوقت نمیتونه دمش رو بگیره. هرچی بیشتر تلاش کنه، براش بیشتر دمش دورتر بهنظر میرسه. بهخاطر اینکه سگ این بینش رو نداره که خودش و دمش از یک بدن هستن.
هدف از این مطلب این بود تا کنترل ذهنت رو دست بگیری و بعد از یک عمر دنبالکردنِ چیزهای مختلف، بهش بفهمونی که نباید دُمِ خودش رو دنبال کنه. نباید احساس معنا، شادی، آزادی و عشق رو دنبال کنه؛ چون اینا رو اگه بخوای دنبال کنی، بیشتر ازشون دور میشی. هدف این بود تا به ذهنت یاد بدی که اگه چیزی رو میخواد، با دنبالنکردنش بهش برسه؛ اینکه بهش نشون بدی که تنها راهِ رسیدن به سطح آب و نجات اینه که گاهی اجازه بدی غرق بشی.
و چطوری میتونیم این کار رو انجام بدیم؟ با رهاکردن! با بیخیالشدن! با تسلیمشدن! نه از روی ضعف، بلکه از روی درک این قضیه که جهان فراتر از درک ماست. با درک اینکه ما توی این جهان شکننده و بسیار محدود هستیم و با درک اینکه نیاز نیست روی همهچیز همیشه کنترل داشته باشیم. نه به این دلیل که احساس ناتوانی میکنیم، بلکه به این دلیل که میدونیم نباید برای کنترلداشتن روی چیزهایی که نمیتونیم هیچ کنترلی روشون داشته باشیم، تقلا کنیم.
با پذیرش این موضوع که گاهی، بعضی مردم ممکنه دوستت نداشته باشن، گاهی ممکنه شکست بخوری و بعضا ندونی که توی این زندگیِ کوفتی دقیقا چه کاری داری میکنی.
گاهی باید قدمی بهسمت ترس و عدم قطعیت برداشت و درست لحظهای که داری غرق میشی، پات رو به کف استخر بکوبونی و دوباره خودت رو به سطح آب برگردونی؛ بهسمت رستگاری!
سلام و تشکر از مطالب خوبتان خدا قوت
رابطه خواب و موفقیت رابطه خطی
بسيار شيرين و زيبا بود البته واقعى
بسیار عالی ،واقعا فکر میکنم به رسالتتون رسیدید با این کار .
برای افرادی که تمرکز کافی برای کتاب خوندن به صورت کامل رو ندارن مثل من ،چقدر کارتون خوبه که میتونم محتوای ناب و چکیده ی کتابها رو با زبان ساده و دلنشین بخونم ، خدا قوت به شما و تشکر
واقعا مطلب مفیدی بود من اینو توی خیلی از جاهای زندگیم تجربه کردم
بسیار عالی بود . متشکرم
ممنون از وقتی که گذاشتین، مطالب خیلی عالی و مفید هستن
مطلب جالبی بود
البته بنظرم نوع متن نوشته شده (یا ترجمه شده) جالب نیست و در کلماتی مثل زندگی کوفتی یا مثال الکل و خودارضایی، باید تجدید نظر صورت بگیره
موافقم
خیلی عالی بود بسیار متشکرم هیچ جمله دیگری که اینکار زیبای شما رو وصف کنه وحق مطلبو ادا کنه قابل نمیتونم بیان کنم
بسیار عالی و آموزنده بود خدا قوت
بسیار عالی