قاعدتا وقتی یه ویروس در ابعاد پاندمی پخش میشه و شیوع پیدا میکنه یعنی اینکه علم پزشکی هنوز به راه درمان مشخصی نرسیده، بااینحال توی همین چند وقتی که ویروس کرونا مردم دنیا رو زمینگیر کرده یه عده توی شبکههای اجتماعی و جمعهای خانوادگی و دوستانه، هرکدوم راه درمان خودشون رو ارائه میدادن؛ یکی از روغن سیاهدونه میگفت و یکی دیگه از عرق نعنای دوآتیشه بهعنوان راه درمان حرف میزد. سوال اینجاست که این اعتمادبهنفس برای اظهار نظر دربارهی موضوعی بهاینحساسی که حتی علم پزشکی هم تصویر دقیقی ازش نداره، از کجا میاد؟ انگار که با شیوع ویروس کرونا، توهم آگاهی هم توی دنیا شیوع پیدا کرده.
خلاصه کتاب مرگ تخصص دقیقا داره دربارهی همین موضوع صحبت میکنه؛ موضوعی که در اون شکافی که باید بین متخصص و فرد عامی باشه، از بین رفته.
خلاصه کتاب مرگ تخصص دربارهی اینه که چطور همهی ما خیلی راحت به خودمون اجازه میدیم که ادعا کنیم علامهی دهریم و خیلی چیزها رو بلدیم؛ دوره و زمونهای شده که همه با یه سرچ ساده تو گوگل یا خوندن مطالب توی سایت ویکیپدیا فکر میکنن دیگه خیلی بلدن و برای خودشون یهپا متخصص شدن، بهطوریکه نظردادن دربارهی یه رشتهی دیگه یا شغل دیگه که هیچ چیزِ اون تو حیطهی کاری خودمون نبوده، برامون عادی شده.
قطعا تو هم یکبار توی زندگیت شرایطی پیش اومده که بگی: همین؟ اینو که منم بلد بودم یا اینکه کاری نداشت. توی خلاصه کتاب 59 ثانیه که میتونی توی سایت چکیدا بخونی یه شرایط مشابهی رو روایت میکنه؛ داستان از این قراره که دیگ بخار مردی خراب میشه و هفتهها برای تعمیرش تلاش میکنه. درآخر تصمیم میگیره با یه متخصص تماس بگیره. متخصص خیلی زود دیگ بخاز مرد رو تعمیر می کنه. وقتی مرد صورتحساب رو میبینه شاکی میشه چون فکر می کنه برای کاری که متخصص فقط توی چند ثانیه انجام داده نباید پول خیلی زیادی رو بپردازه، ولی از طرفی متخصص باور داره، سالهای زیادی رو صرف بهدستآوردن اون تخصص کرده تا بتونه توی یه نگاه تشخیص بده کجای کار میلنگه.
داستان خیلی از ماها همینه؛ خیال میکنیم همه چیز رو میدونیم و علامه دهریم. تام نیکولز توی خلاصه کتاب مرگ تخصص به ما نشون میده که چرا صدای متخصصان بهخوبی شنیده نمیشه؛ ظهور اینترنت، اهمیت رضایت مشتری در آموزش عالی و تبدیل صنعت خبر به یک ماشین سرگرمی ۲۴ ساعته، از عمدهترین دلایلی هستن که باعث شده بهجای تولید یه جامعهی تحصیلکرده، ارتشی از آدمای کماطلاع شکل بگیره که دستاوردهای مهم علمی و فکری رو غلط بدونن و اونا رو محکوم کنن.
یکی دیگه از اشتباهاتمون اینه که انتظار داریم متخصصها هیچوقت اشتباه نکنن. این تصور غلطه، چون اونا هم مثل همهی ما آدم هستن و ممکنه اشتباه کنن. موضوع بدتر اینه که اشتباهات اونا بیشتر دیده میشه و حتی با یه غلط کوچیک کل زحمات و دانش اونا رو پایمال میکنیم. این اشتباه باعث شده خواننده به خودش اجازه بده با پیداکردن یه اشتباه کوچیک توی متن یه کتاب، کل زحمات و تحقیقات نویسنده برای اون کتاب رو مورد نقد و بررسی قرار بده.
به طور خلاصه کتاب مرگ تخصص میخواد این رو بگه که دلایل زیادی هست که چرا دنیای امروز پر از اطلاعات غلط، دروغ، سردرگمی و بیاعتمادی به متخصصها شده. اینترنت و رسانههای خبری مدرن به رابطهی ما با متخصصها از پزشک گرفته تا استادهای دانشگاه، آسیب زده. ما باید سوگیریهای شناختی رو که باعث اشتباه میشن، بشناسیم و با کمک هم از اشتباهاتمون درس بگیریم.
اگه تو هم میخوای این مسیر اشتباه رو نری، خلاصه کتاب مرگ تخصص رو در چکیدا از دست نده.
- اگه برات جالبه بدونی چرا مردم با اینکه هیچی نمیدونن باز هم به خودشون افتخار میکنن
- اگه میخوای بدونی چرا دنیای پیشرفتهی امروز نادونی رو فضیلت جلوه میده