یه چیزی هست که هیچوقت کسی بهمون یاد نداد. همیشه گفتن باید بقیه رو دوست داشته باشی، باید به بقیه احترام بذاری، باید برای بقیه ارزش قائل باشی، ولی هیچکس نگفت که اگه قبل از همهی اینا، بلد نباشی خودتو دوست داشته باشی، کل این معادله به فنا میره. کتاب خودت را همانگونه دوست بدار که شایسته آنی دقیقا دربارهی همینه. نه اون دوست داشتن فیک و آبکی که توی اینستاگرام هر روز میبینی، نه اون تعریف الکی که
جلوی آینه به خودت میگی تا شاید یه کم حس بهتری داشته باشی.
کتاب خودت را همانگونه دوست بدار که شایسته آنی یه چیزی فراتر از اون جملات انگیزشی توخالیه. این کتاب یه چیزی رو نشونت میده که کمتر کسی جرأت داره بگه: خیلی وقتها اون کسی/چیزی که حال ما رو میگیره، خودمونیم نه بقیه. خودمون رو قضاوت میکنیم، خودمون رو تحقیر میکنیم، خودمون رو داغون میکنیم. بعد انتظار داریم یه آدم بیاد از راه برسه، ما رو در آغوش بگیره و بگه «تو بهترین چیزی هستی که توی این دنیا خلق شده».
خب مشخصه که این تصور اشتباهه.
مسئله فقط این نیست که توی زندگی چقدر موفقی یا چند نفر دوستت دارن. مهم اینه که وقتی توی سکوتِ تنهایی نشستی، وقتی خبری از توجه بقیه نیست، وقتی حتی یه نفرم بهت پیام نمیده، تو با خودت چجوریای؟ با خودت مهربونی یا مثل یه دشمن قدیمی خودتو تیکهپاره میکنی؟
اینجا همون نقطهایه که خیلیا توش گیر میکنن. فکر میکنن که اگه یه رابطه خوب داشته باشن، اگه یه کار درست و حسابی گیرشون بیاد، اگه به یه جایگاه رویایی برسن، بالاخره حالشون خوب میشه؛ ولی چیزی که این وسط نادیده میگیرن اینه که تا وقتی خودشونو دوست نداشته باشن، حتی وقتی همهی اینا اتفاق بیفته، باز یه جایی ته دلشون یه خلأ عمیق حس میکنن که هر روز اذیتشون میکنه.
این کتاب نمیخواد بهت یاد بده که صبح تا شب قربون صدقهی خودت بری و بگی که تو خاصترین آدمی هستی که روی زمین راه میره. اینو دیگه همه فهمیدن که جواب نمیده. تو اگه واقعاً باور داشتی که خاصی، لازم نبود روزی پنج بار به خودت یادآوری کنی.
چیزی که این کتاب نشونت میده، اینه که چطور به خودت اجازه بدی که همونجوری که هستی، با همه ضعفها و اشتباهاتت، لیاقت عشق و احترام داشته باشی؛ بدون این که لازم باشه یه چیزی رو ثابت کنی، بدون این که مجبور باشی خودت رو توی هزار تا کار و موفقیت و تأیید بقیه دفن کنی که شاید یه روزی حس کافیبودن داشته باشی.
یه چیزی که آدمایی که خودشونو دوست ندارن مدام باهاش درگیرن، اینه که هر شکستی رو یه دلیل دیگه برای لهکردنِ خودشون میدونن. اگه توی یه رابطه شکست بخورن، اگه کارشون درست پیش نره، اگه یه نفر ازشون انتقاد کنه، فوری اینو تبدیل میکنن به یه مدرک جدید که ببین، تو همون آدم بیارزش و بهدردنخوری هستی که همیشه فکر میکردی. ولی چیزی که توی این کتاب یاد میگیری، اینه که چطور این صدای لعنتیِ توی سرت رو خاموش کنی. چطور بفهمی که این که تو شکست خوردی، این که بعضی چیزا اونجوری که میخواستی پیش نرفته، به این معنی نیست که کل وجودت زیر سواله. بلکه فقط یعنی تو یه آدمی، با همه ضعفها و قوتهاش و میتونی همونطور که هستی، ارزشمند باشی.
یه سوالی که خیلیا دارن اینه که اگه خودتو اینجوری بپذیری، اگه به خودت سخت نگیری، پس انگیزه پیشرفت از کجا میاد؟ اگه دیگه خودت رو برای اشتباهاتت سرزنش نکنی، یعنی داری بیخیال میشی؟
جواب اینه که نه، اتفاقاً برعکس. وقتی یاد بگیری که خودت رو دوست داشته باشی، دیگه پیشرفت برات یه جور انتقامگرفتن از خودت نیست، یه جور تلاش برای اثبات چیزی به بقیه نیست، یه جور فرار از حس بیارزشی نیست؛ بلکه تبدیل میشه به یه چیزی که از جای درستی میاد، یه تلاشی که از سر عشق به خودته، نه از سر نفرت.
اگه ورزش میکنی، دیگه فقط برای این نیست که از بدنت متنفری و میخوای تغییرش بدی، بلکه برای اینه که بهش احترام میذاری. اگه دنبال یاد گرفتن چیزای جدید میری، فقط برای این نیست که به بقیه نشون بدی چقدر خفنی، بلکه برای اینه که خودت رو لایق رشد میدونی. این فرق بزرگیه که زندگی آدم رو از اینرو به اونرو میکنه.
خلاصه کتاب خودت را همانگونه دوست بدار که شایسته آنی برای اوناییه که از خودشون خسته شدن. برای اونایی که از دست خودخوریهای شبانهشون کلافهن. برای اونایی که از اینکه همیشه دنبال تأیید بقیه باشن، عاصی شدن. این کتاب میخواد یه تلنگر باشه که بگه تمومش کن، این بازی رو بس کن، دیگه نیازی نیست هر روز خودت رو له کنی تا شاید احساس ارزشمندی داشته باشی. تو همین الان، با همه ضعفهات، لیاقت عشق رو داری و اولین نفری که باید اینو درک کنه، خودتی.
خبر خوب اینه که چکیدا صفر تا صد این کتاب رو برات خلاصه کرده و همین الان میتونی در سایت و اپلیکیشن چکیدا خلاصه کتاب خودت را آنگونه دوست بدار که شایسته آنی رو بهصورت صوتی و متنی مطالعه کنی.
- اگه وقتی خراب میکنی، یه عالمه خودخوری میکنی و خودتو شایسته هیچچیزی نمیبینی.
- اگه هر بار که میخوای یه تصمیم بزرگ بگیری، صدای اون منتقد درونی تو سرت میپیچه که «تو از پسش برنمیای»