یک حقیقت ساده هست که معمولا ازش فرار میکنیم: ما اغلب اوقات با نسخهای از خودمون زندگی میکنیم که چند سال پیش ساختیم، نه با نسخهای که امروز توانش رو داریم. همین یک جمله، ستون اصلی کتاب بهتر از بهترینت باش (Your Best Just Got Better) نوشتهی جیسون وُمک رو میسازه؛ کتابی که با جملههای قشنگ و شعارهای انگیزشی جلو نمیاد، بلکه خیلی رک و واقعبینانه میگه چرا ما با اینکه «میخوایم» بهتر باشیم، «عملا» بهتر نمیشیم و مهمتر از اون، چطوری میتونیم این چرخه رو بشکنیم.
داستان از اینجا شروع میشه که وُمک توضیح میده مشکل اصلی ما کمبود زمان نیست؛ کمبود تمرکزه.
ما فکر میکنیم اگر ساعت بیشتری کار کنیم، خودبهخود آدم مؤثرتری میشیم؛ درحالیکه ذهن ما بیشتر از هرچیزی به «نقطه توجه» حساسه. وقتی توجهمون پخش و پلا باشه، حتی با ده ساعت تلاش هم نتیجهای نمیگیریم، اما وقتی همین توجه روی چند تا کار درست قفل میشه، با دو ساعت هم میتونیم خروجیای بدیم که خودمون رو شگفتزده کنه. کتاب کمک میکنه بفهمی دقیقاً انرژی ذهنیات کجا داره هدر میره و چطور میتونی مسیرش رو عوض کنی. نکتهی شیرینش اینه که این تغییر نیاز به انقلاب نداره؛ فقط چند جابهجایی کوچیکه که اثرش خیلی بزرگه.
جیسون وُمک روی یک نکته خیلی تاکید میکنه: رفتارهای کوچک، پایدارتر از تصمیمهای بزرگن. خیلی از ما وقتی میخوایم بهتر بشیم، دنبال جهشیم؛ دنبال تغییرهای بزرگ، برنامههای سنگین، تصمیمهای جسورانه. اما واقعیت اینه که مغز ما با تکرارهای کوچیک و همیشگی سازگارتره. مثلاً ثبت کردن سه تا موفقیت کوچیک هر روز، یا اینکه قبل از شروع کار فقط نود ثانیه وقت بذاری و مهمترین کار روزت رو مشخص کنی، یا اینکه یه فضای کاری دهدقیقهای بسازی که توش از شر نویزهای کوچک خلاص بشی. همینها چیزهایی هستن که در نگاه اول سادهان، اما دقیقاً همونها سیستم ذهنیات رو آرومآروم میسازن و دائم بالا میبرن.
کتاب یک مفهوم قشنگ هم دربارهی هویت داره. میگه اکثر ما فکر میکنیم «هویت» چیزی ثابته، اما حقیقت اینه که هویت، نتیجهی رفتارهای تکراریه. یعنی هر کاری که هر روز انجام میدی، یک خشت کوچیک روی هویتت میذاره. وقتی این رو بفهمیم، بهتر شدن تبدیل میشه به یک فرآیند. هر روز فقط یک درصد بهتر بودن، همون چیزیه که یک سال بعد تو رو تبدیل میکنه به آدمی که امروز حتی تصورش رو هم نداری. و وُمک مدام یادآوری میکنه که این تغییر نه سخته، نه دور از دسترس؛ فقط نیاز به آگاهی و تداوم داره.
قلب حرف کتاب اینه که تو لازم نیست سختتر کار کنی؛ لازم داری هوشمندانهتر انتخاب کنی. لازم داری بفهمی چی بهت انرژی میده و چی انرژیات رو میخوره. لازم داری ذهنت رو از شلوغی نجات بدی. لازم داری هر روز فقط یک قدم کوچیک جلوتر بری، نه اینکه دنبال پرشهای بزرگ باشی. و اینکه لازم داری به خودت ثابت کنی تو واقعاً میتونی بهتر از بهترینِ الانت باشی.
یکی از دلایلی که این کتاب برای مدیرها، سرپرستها و کارشناسان میانی خیلی جواب میده اینه که معمولاً آدمهای این سطح کمبود انگیزه ندارن؛ کمبود سیستم دارن. آدمهایی هستن که همیشه مسئولیت زیاد دارن، همیشه درگیر بحرانها و کارهای فشرده هستن، و دنبال اینن که بالاخره یک نظم درونی پیدا کنن تا هم خودشون رشد کنن، هم تیمشون. این کتاب براشون نقشه مسیر میده؛ نقشهای که با زندگی واقعی سازگاره. نه ایدهآلگرایی داره، نه نسخههای غیرعملی.
وقتی کتاب رو میخونی، چندتا چیز توی ذهنت میمونه: اینکه تمرکز مهمتر از زمانه. اینکه رفتارهای کوچیک، از حملههای بزرگ مؤثرترن. اینکه نتیجه گرفتن اعتمادبهنفس میسازه، نه برعکس. اینکه تو هر روز میتونی کمی بهتر باشی و لازم نیست این «کمی» رو دستکم بگیری و اینکه موفقیت یک فرآینده، نه یک مقصد.
خبر خوب اینه که چکیدا صفر تا صد این کتاب رو برات بهصورت صوتی و متنی خلاصه کرده و همین الان میتونی ازطریق سایت و اپلیکیشن چکیدا خلاصه کتاب بهتر از بهترینت باش رو مطالعه کنی.
- اگه مدیر، کارشناس یا سرپرست مجموعهای هستی
- اگه دوست داری در زندگیت سیستمسازی کنی