اگه دو برادر همسان رو بهمدت ۳سال به بدترین شکل ممکن شکنجه کنی و به اولی بگی شکنجهش بخشی از یه تمرین ورزشی هست و به دومی هیچ دلیلی برای شکنجهکردنش ارائه ندی، برادر اول بعد از ۳ سال به ورزشکاری قوی و با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشر از عقدهها و کینهها تبدیل میشه.
شکنجه و رنج برای هر دو یکسان بوده؛ اما چرا انقدر تفاوت در خروجی وجود داشته.
دکتر فرانکل، نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا باور داره تفاوت در معنایی هست که به رنج میبخشیم.
یکی به امید روزهای بهتر رنج میکشید و اونیکی با هر ضربه خردتر و حقیرتر میشد، چون اصلا نمیدونست که برای چی داره این رنج رو متحمل میشه.
همونطور که در خلاصه کتاب انسان در جستجوی معنا میخونیم، اینکه چطور با سختیها و مشقتهای زندگی کنار بیایم و به اونها واکنش نشون بدی، نهایتا محصول یه «تصمیم شخصی» هست.
میتونیم تصمیم بگیریم به سختیها و مصائب اجتنابناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پس هر ضربهی روحی و هر لطمهی جسمی تنومندتر، مقاومتر و آگاهتر بیرون بیایم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یه «قربانیِ منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.
شاید فکر کنی که این حرفها صرفا بهدرد کتابها میخوره و جهان بیرحم این حرفا رو سرش نمیشه؛ اما باید بگم خود دکتر فرانکل رنجی رو در زندگیش تحمل کرده که حتی بیانش هم از تصور بسیاری از آدمها خارجه.
این نویسنده و روانشناس یهودی درطول جنگ جهانی دوم صرفا بهدلیل عقیده توسط رژیم آلمان نازی بازداشت شد و به کار در اردوگاه کار اجباری محکوم شد. پدر، مادر و همسرش توسط آلمانیها کشته شدن و خودش هم هر روز جانسپردن انسانهای بیگناه رو در جلوی خودش میدید.
مواجهه با چنین رنجی قطعا انسانها رو به مرز فروپاشی روانی میبره. خیلیها رو مجبور میکنه تا دست به کارهایی بزنن که قبلا حتی تصورش هم نمیکردن؛ اما آیا میشه در چنین شرایطی به معنا هم رسید؟
توی خلاصه کتاب انسان در جستجوی معنا، نویسنده نشون میده که چطور آدما در دل بدترین شرایط، امید و معنای زندگی رو پیدا میکنن و به زندگیکردن ادامه میدن و موضوع کتاب انسان در جستجوی معنا هم رسیدن به همین معنا و مفهوم در زندگی هست.
ایدهی این کتاب از مشاهدات نویسنده در آشویتس ایجاد شده؛ وقتی ویکتور فرانکل واکنشهای مختلف زندانیها به اتفاقات پیرامون رو مشاهده میکرد.
توی کتاب متوجه میشی که معنای زندگی هر نفر با آدم دیگه متفاوته. همچنین نویسنده میگه که این معنا بهواسطهی اعمال و باورهایی که داریم، در وجودمون شکل میگیره و چیزی نیستش که ابتدا به ساکن به اون برسیم.
زندگی بالا و پایینهای بسیاری رو داره. هیچ انسانی نیست که روزی رنج رو در زندگی تجربه نکنه؛ اما چیزی که مهمه، خود رنج نیست بلکه نحوهی مواجههی ما با رنجه. این کتاب کمکت میکنه تا با عینک تازهای به سختیهای زندگی نگاه کنی و کمکت میکنه در دل مشکلات روزمرهت، معنایی رو بیابی که رنگوبوی تازهای به زندگیت ببخشه.
جملات کتاب انسان در جستجوی معنا
- میان اتفاق و واکنش یک فضای خالی وجود دارد، در آن فضا قدرت ما برای انتخاب واکنش صحیح نهفته است.
- وقتی قادر به تغییردادن وضعیتی نباشید، باید خودتان را تغییر دهید.
- اکنون اگر کسی از ما در مورد حقیقت گفته داستایوسکی بپرسد که میگفت: «بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند.»؛ پاسخ خواهیم داد، «بله، بشر موجودی است که به همه چیز خو میگیرد؛ اما نپرسید چگونه.»
- معنای زندگی از فرد به فرد، روز به روز، ساعت به ساعت در تغییر است. از این رو آنچه مهم است معنای زندگی به طور اعم نیست، بلکه هر فرد میبایست معنی و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف دریابد.
- انسان از یکسو همان موجودی است که اتاق گاز و کورههای آدمسوزی آشویتس را ساخته و از دیگر سو همان موجودی که با جرات و شهامت با یاد نام خداوند و خواندن دعای «شما یسراییل» به کورههای آدمسوزی پا نهاده است.
-اگه نمیدونی که پشت رنجهای تو چه معنایی ممکنه وجود داشته باشه
- اگه میخوای معنا و مفهوم زندگی خودت رو پیدا کنی