«اکنون ما در جهان جدیدی زندگی میکنیم.»
در روز کریسمسِ سال ۱۹۹۱، دبیر کل اتحاد جماهیر شوروی، یعنی میخائیل گورباچف با این جمله دنیا رو توی شوک فرو برد. گورباچف در سخنرانی کوتاهی که انجام داد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کنارهگیری خودش از رأس حکومت رو اعلام کرد تا پساز مدتها، جنگ سرد و دوران وحشت هستهای بهپایان برسه.
حکومتی که سالها شهروندان خودش رو تحت شدیدترین سرکوبها قرار میداد، حالا به جماهیر و کشورهای مختلفی تقسیم شده بود که دیگه هیچ وجه اشتراکی باهمدیگه نداشتن.
بااینحال، بهعنوان خواننده شاید فکر کنی که قطعا مردم شوروی بیشتر از همه با شنیدن این خبر خوشحال شدن؛ اما خلاصه کتاب زمان دست دوم از سوتلانا الکسیویچ چیز کاملا متفاوتی رو نشون میده.
این کتاب که حاصل مصاحبه با مردم شوروی هست، از زندگی آدمهایی میگه که بعد از فروپاشی شوروی، زندگی خودشون هم به فروپاشی رسید. این مصاحبهها بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۲ انجام شده که یه بازهی تقریبا ۲۰ساله رو شامل میشه.
خلاصه کتاب زمان دست دوم از احساسات افرادی صحبت میکنه که توی دورهی گذار روسیه به شوروی زندگی کردن. این کتاب صدای مردمیه که توی کتابهای تاریخی صدایی ازشون نیست و هیچوقت شنیده نشدن.
مثلا یکی از مصاحبهشونده از اینکه کشورش بهجای گذار به سیستم سوسیالیستی، به سیستم سرمایهداری روی آورده، شدیدا ابراز تاسف میکنه و یکی دیگه از سختبودن زندگی تحت سیستم سرمایهداری ابراز ناراحتی میکنه.
اگه دنبال کتابی هستی که حقایق غیرمنتظرهای رو بهت نشون بده، خلاصه کتاب زمان دست دوم بهترین چیزی هست که میتونی مطالعهش کنی.
کتاب داستان آدمهایی رو تعریف میکنه که شدیدا توسط سیستم شوروی سرکوب شدن، به اردوگاههای کار اجباری گولاگ فرستاده شدن و اونجا تحت شدیدترین رنجها و شکنجهها قرار گرفتن، اما باتمامایناوصاف، خودشون رو همچنان یه کمونیست و متعهد به شوروی میدونن.
مسلما شنیدن چنین چیزی خیلی غیرمنتظره هست و کتاب دقیقا دنبال چرایی این قضیه میره تا علت رو ریشهیابی کنه.
سوتلانا الکسیویچ در مقدمه کتاب زمان دست دوم نوشته:
مردم روزنامه و مجله میخواندند و سکوت میکردند. وحشت سنگینی فضای زندگیشان را فرا گرفته بود. حال چگونه باید با آن کنار میآمدند؟
خیلیها حقیقت را دشمن خویش یافتند، آزادی را هم همینطور. یکی از آشناهایم که اغلب با هم در آشپزخانهام گپ میزدیم، میگفت: «ما کشور خودمون رو نمیشناسیم. نمیدونیم اکثریت مردم به چی فکر میکنند، ما اونها رو میبینیم، هرروزمون رو با اونها میگذرونیم، اما از این که به چی فکر میکنن و چی میخوان، هیچ اطلاعی نداریم. بااینحال این جرئت رو به خودمون میدیم که بهشون چیز یاد بدیم. خیلی زود همهچی رو میفهمیم و از این همهچی وحشت خواهیم کرد.» من همیشه او را به بحث میکشیدم. این مسئله به سال ۱۹۹۱ مربوط میشود... آه، چقدر خوشبخت بودیم! باور داشتیم که فردا، دقیقا همین فردا، نهال آزادی میروید. از هیچ و برپایهی هیچ، از آرزوهای ما.
بیست سال از آن روز گذشته و امروز کمونیسم شکست خورده.
تکهای از مکالماتم را با یکی از آشنایانم که استاد دانشگاه بود برایتان نقل میکنم. او میگفت: «اواخر سالهای نود، وقتی من از اتحاد جماهیر شوروی حرف میزدم، دانشجوهام میخندیدن. مطمئن بودن که آینده در انتظارشونه؛ اما حالا اوضاع فرق کرده.
دانشجوهای امروزی دیگه فهمیدن که کاپیتالیسم و سرمایهداری چه آفتیه. کاپیتالیسم یعنی فقر، نابرابری، ثروتاندوزیِ بیچشموروها. جلوی اونها زندگی پدران و مادرانی هست که هیچی از کشورِ بهتاراجرفته بهشون نرسیده. بااینحساب، روحیهی رادیکالی دارن. در آرزوی انقلاب خودشون هستن. تیشرتهای قرمز با عکس لنین و چهگوارا میپوشن.»
در جامعهی امروز، تقاضای اتحاد شوروی بهوجود آمده است. نیمی از جوانان نوزده تا سیساله استالین را «رجلِ سیاسی کبیر» میپندارند. تصورش را بکنید، حالا در کشوری که استالین کمتر از هیتلر آدم نکشت، بت و اسطورهی جدیدی از او پیدا شده. همهی چیزهای مربوطبه دورهی شوروی دوباره مد شدهاند؛ مثلا کافههایی با شمایل شوروی، با نامها و غذاهای متداول زمان شوروی بهوجود آمدهاند. شکلاتها و آبنباتها و کالباسهای شوروی، با همان بو و مزهای که از کودکی برایمان آشناست، به بازار آمدهاند و البته ودکای شوروی... .
اگه دوست داری دربارهی نظر مردم روسیه نسبتبه فروپاشی شوروی بیشتر بدونی، این کتاب بهترین چیزی هست که میتونی بخونی. خبر خوب اینه که چکیدا ۰ تا ۱۰۰ این کتاب رو برات چکیده کرده تا توی مدت زمان کوتاهی بتونی مغز کلام کتاب و اصل حرف نویسنده رو بخونی و یاد بگیری.
- اگه فکر میکنی که مردم شوروی از فروپاشی این کشور خوشحال شدن
- اگه دوست داری دربارهی آثار جانبی گذار از کمونیسم به کاپیتالیسم بیشتر مطلع بشی