رندی پاشِ ۴۷ساله، دارای سه فرزند ۲، ۳ و ۶ساله بود. استاد علوم کامپیوتر در دانشگاه کارنگی ملون بود و در زمینهی ساخت دنیاهای مجازی تخصص داشت؛ علاوهبر سابقهی همکاری با شرکتهای بزرگی مثل الکترونیک آرتس، والت دیزنی و و گوگل رو توی کارنامهش داشت.
همهی اینها خوب و جالب هستن؛ اما آدمایی با چنین رزومهای توی دنیا کم نیستن؛ بنابراین ممکنه از خودت بپرسی که چرا باید توصیههای کسی رو بخونی که نه معروفه و نه روزمهی خاصی داره.
ماجرا چیز دیگهای هست و خاصبودنِ این کتاب ابدا ربطی به موارد بالا نداره.
توی دانشگاههای خارج از کشور و بهخصوص ناحیهی آمریکای شمالی، یه رسمی وجود داره که از افراد دعوت میکنن تا توی مراسمی بهاسم آخرین سخنرانی شرکت کنن و با فرض اینکه آخرین سخنرانی عمرشون رو انجام میدن، برای دیگران سخنرانی کنن.
چیزی که رندی پاش رو متمایز میکنه، اینه که وقتی ازش برای شرکت توی این مراسم دعوت شد، دکترها سرطان لوزالمعدهی بدخیم رو تشخیص داده بودن و بهش گفته بودن که ۶ ماه بیشتر زنده نیست؛ بنابراین رندی پاش واقعا آخرین سخنرانی عمرش رو انجام میداد.
۴۰۰نفری که توی سالن دانشگاه نشسته بودن، در همون ابتدای سخنرانی با تصاویر سیتیاسکن شکم رندی پاش روبهرو شدن؛ اما رندی پاش بلافاصله توضیح داد که نمیخواد دربارهی بیماریش صحبت کنه و درعوض قصد داره از این فرصت برای اهمیت رویاها و تلاش برای رسیدن به اونها حرف بزنه.
توی این کتاب زندگی رو از دریچهی نگاه فردی میبینیم که مرگ رو جلوی چشم خودش میبینه؛ اما بااینحال سعی میکنه تا در روزهای پایانیِ عمرش، بینش عمیقی رو دربارهی زندگی برای افرادی بهجا بذاره که همچنان فاصلهی خودشون رو با مرگ، زیاد میبینین.
توی این کتاب قراره یاد بگیریم که چطور از زندگی لذت ببریم، چطور قدر لحظاتمون رو بدونیم و چطور شهامت دنبالکردن رویاهامون رو داشته باشیم.
اگه دنبال کتابی میگردی که بهت انگیزهی برخاستن بده، قطعا سراغ یکیاز بهترین کتابها اومدی؛ چون که بعد از خوندن خلاصه کتاب آخرین سخنرانی قطعا نگاه متفاوتی نسبتبه زندگی پیدا خواهی کرد.
بعد از پایان سخنرانی رندی پاش، دکتر کوهن، یعنی رئیس دانشگاه کارنگی ملون پشت تریبون رفت و با صدای بغضآلود گفت:
«رندی! ما برای حفظ یاد و خاطره ی تو، پلی میان دانشکده علوم کامپیوتر و دانشکده هنر احداث میکنیم و نامش را پل رندی پاش می گذاریم. میدانم پس از تو، نسل جدیدی از دانشجویان وارد دانشگاه خواهند شد که تو را نمیشناسند. آنها وقتی از روی این پل رد میشوند میپرسند که رندی پاش که بود؟ و دیگرانی که تو را میشناسند برای آنها از تو خواهند گفت. متأسفم که آنها تو را تجربه نمیکنند. اما اثری که از تو بر جا مانده است را تجربه خواهند کرد.»
رندی پاش این کتاب رو بهعنوان وصیتی برای فرزندانش نوشت؛ فرزندانی که اونقدر بالغ نشده بودن که توانایی گوشدادن و بهخاطرسپردنِ درسهای زندگیِ پدر رو داشته باشن.
اگه دوست داری این کتاب رو بخونی، اما فرصت کافی نداری، یه خبر خوب برات دارم. چکیدا صفر تا صد این کتاب رو برات خلاصه کرده و همین الان میتونی ازطریق سایت و اپلیکیشن چکیدا، خلاصهی کامل این کتاب رو بخونی یا بشنوی.
- اگه دنبال کتابی میگردی که انگیزشی نباشه، اما برات الهامبخش باشه
- اگه در دنبالکردن رویاها و اهداف زندگیت شکوتردید داری