همیشه فکر میکنیم که کلی چیز میدونیم. اینقدر که گاهی حس میکنیم اگه یه روز همهی اینترنت از کار بیفته، باز هم میتونیم زندگی رو مدیریت کنیم. ولی بذار یه سوال ازت بپرسم: میتونی دقیق توضیح بدی که سیفون توالت چهجوری کار میکنه؟
نه؟ پس بیا یه سطح آسونتر. چرا آسمون آبیه؟
با خودت میگی «خب، معلومه...!» ولی بعد که میخوای توضیح بدی، یهو حس میکنی داری یهسری چیزا سرهم میکنی.
اینجا همون نقطهایه که کتاب توهم آگاهی قراره بیاد و یه سیلی محکم بزنه توی صورتمون. این کتاب میگه که ما آدمها، خیلی کمتر از چیزی که فکر میکنیم میدونیم. در واقع، ذهنمون این توهم رو بهمون میده که اطلاعات زیادی داریم، در حالی که بیشترش یه جور توهم جمعیه.
حالا این یعنی چی؟ بذار یه مثال بزنم. ماها خیلی وقتا توی بحثها با یه اعتماد به نفس خاصی نظر میدیم، مثلاً میگیم که یه سیاستمدار خاص باید فلان کارو میکرد، یا اقتصاد باید فلانجوری باشه، یا تغییرات آبوهوایی فلان اتفاقو داره رقم میزنه. ولی اگه یه نفر بیاد بگه خب، لطفاً توضیح بده که دقیقاً چجوری این اتفاق میافته؟ یهو مغزمون هنگ میکنه. چون بیشتر وقتا، ما چیزی که خودمون کشف نکردیم رو فقط از بقیه تکرار میکنیم.
«ما فکر میکنیم که فکر میکنیم، ولی در واقع، بقیه دارن برامون فکر میکنن.» این جمله، خلاصهی کل کتاب توهم آگاهی هست.
نویسندههای کتاب توهم آگاهی، یعنی استیون اسلومن و فیلیپ فرنباخ، کلی تحقیق انجام دادن که نشون میده ذهن ما یه جورایی تیمی فکر میکنه، نه فردی. یعنی بیشتر اطلاعاتی که توی ذهنمون داریم، در واقع یه جورایی به شکل شبکهای از آدمای دیگه اومده و ما فقط فکر میکنیم که از خودمونه. این توضیح میده که چرا بعضیا خیلی مطمئن راجعبه چیزایی حرف میزنن که عملاً هیچی ازش نمیدونن.
مثلاً یه عده میان با اعتماد به نفس میگن که «واکسنها فلان تاثیر رو دارن!» ولی وقتی ازشون بپرسی که خب، لطفاً برام توضیح بده که واکسن چجوری توی بدن کار میکنه؟ یهو میزنن به لکنت. چون فقط چیزی رو تکرار میکنن که از جاهای مختلف شنیدن.
یه نکتهی جالبی که این کتاب بهش اشاره میکنه اینه که این توهم دانش، همیشه هم چیز بدی نیست. در واقع، یه جورایی لازمه. چون اگه ما قرار بود فقط به چیزایی که شخصاً میفهمیم اتکا کنیم، اصلاً نمیتونستیم زندگی کنیم. یه لحظه فکر کن که بخوای شخصاً تکتک چیزایی که هر روز استفاده میکنی رو از صفر یاد بگیری. باید بری مهندسی یاد بگیری تا بفهمی گوشی چجوری کار میکنه، باید بری تو کار فیزیک تا بدونی یخچال چجوری سرد میکنه، باید شیمی بدونی تا بفهمی مواد شوینده چجوری لکهها رو پاک میکنن. خلاصه، هیچی تو زندگیت جلو نمیرفت!
پس ذهنمون یه راه حل جالب پیدا کرده: اینکه به یه جور دانش اشتراکی تکیه کنیم. ماها به جای اینکه هر چیزی رو خودمون یاد بگیریم، به یه شبکهی ذهنی از اطلاعات بقیه وصل میشیم. این سیستم خیلی خفنه، ولی مشکلش اینه که باعث میشه گاهی فکر کنیم خودمون خیلی میدونیم، در حالی که فقط داریم دانستههای بقیه رو طوطیوار تکرار میکنیم.
حالا چرا این کتاب مهمه؟ چون نشون میده که چرا دنیا پر شده از آدمایی که با اطمینان کامل راجعبه چیزایی حرف میزنن که تقریباً هیچی ازش نمیدونن. چرا توهم دانش، سیاست رو به گند میکشه؟ چرا باعث میشه تصمیمات احمقانه بگیریم؟ چرا گاهی روی عقایدمون قفل میکنیم، حتی وقتی که ته دلمون میدونیم شاید اشتباه کنیم؟
اگه از اون دسته آدمایی هستی که دوست داری کمتر توی دام این توهم بیفتی، این کتاب بهت یاد میده که چجوری با شک کردن به دانستههات، بهتر فکر کنی. اگه دوست داری بفهمی چرا مردم انقدر توی عقایدشون گیر میکنن و حاضر نیستن یه ذره از موضعشون کوتاه بیان، این کتاب برات یه جواب داره.
در نهایت، این کتاب بهت کمک میکنه که یه کم متواضعتر باشی. که بفهمی حتی اون چیزی که فکر میکنی کاملاً روش مطمئنی، شاید یه جایی از پایه اشتباه باشه. و اگه بتونی اینو قبول کنی، مغزت یه مقدار بازتر میشه و شاید دفعهی بعد که داشتی با یه نفر بحث میکردی، به جای این که فقط نظر خودتو بکوبی تو صورتش، یه لحظه وایستی و بپرسی: «واقعاً چرا اینجوری فکر میکنم؟ آیا خودم فهمیدمش یا فقط دارم یه چیزی که شنیدم رو تکرار میکنم؟»
و اون لحظه، دقیقاً همون چیزیه که میتونه یه دنیا تفاوت ایجاد کنه.
خبر خوب اینه که چکیدا صفر تا صد این کتاب رو برات خلاصه کرده و همین الان میتونی ازطریق سایت یا اپلیکیشن چکیدا خلاصهی کامل کتاب توهم آگاهی رو بخونی یا بشنوی.
- اگه فکر میکنی که خیلی چیزا میدونی
- اگه دوست داری دربارهی خطاهای فکری بیشتر بدونی